داستانی که قرار بود با صدای جلز جورابهای یکی روی بخاری تمام شود اما نشد/ و نخواهد شد
|
قرار بود با صدای جلز جورابهای یکی روی بخاری تمام شود اما نشد/ و نخواهد شد یک هفته مانده بود به ۲۲ بهمن که ما را بردند اردو. |
|
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. آن روز با وجود تمام شور و … |
|
23/11/2021 · داستان جالب “بشنو و باور نکن”. در زمانهای دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم . |
|
داستان سهیلا 1. بعد از ازدواج هم باما رفت و امد نداشتند چون زناشون از ما خوششون نمیومد. از اون خانواده هایی که تو فامیل کسی محلشون نمیذاره و کلا کسی ادم حسابشون نمیکنه. و خواستند دعوتمون کنند ذکر میکردند … |
|
داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از سراسر وب. دل که تنگ است کجا باید رفت؟. دل که تنگ است کجا باید رفت ؟. به در و دشت و دمن ؟. یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟. یا … |
|
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد. او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند، امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود . |
|
غلام سر صندوق را گشود در حالی که از مطلب آگاه نبود. پس جوان سر از صندوق بیرون کرد. چشمش بر آن مرد افتاد و مرغ عقلش پرواز کرد و چون آن مرد نظرش بر آن جوان افتاد بر جای خود خشک گشت و خواست که … |
|
لحظه های با تو بودن. صدای آشنایی مرا به خود آورد! چی کار میکنی دختر؟ ساعت ۲ نصف شب تو حیاط زیر بارون… بدو بیا تا سرما نخوردی! دستانم میلرزیدند، با چشمانی بی رمق با باران وداع کردم ،به کنج اتاقم … |
|
این اپیزود کوتاه، ضمن این که جدالِ مطرح در داستان را پیشاپیش اعلام می دارد، گویی شکلِ کوتاه شدة خود داستان هم هست؛ ترک وطن سیاوش هم از جور پدرش بود؛ پدری که در همان آغاز داستان زور گویی خود را نشان داده بود. سری که قرار بود در آغاز داستان از تنِ مادر جدا شود، بعدتر از تنِ فرزند … |
|
سارا جوراب شلواريش رو در آورد بعدش با كمك خواهرم اون رو رو صورتم كشيدن. وقتي قيافه من رو تو اون لحظه ديدن هر دوشون زدن زير خنده. در حالي كه جوراب سارا رو سر و صورتم كشيده شده بود ، سارا پاي چپش رو گذاشت پشت سرم و محكم به سمت جلو فشار داد. كف پاي راستش رو هم رو دهن و دماقم گذاشت و … |
|
کلیمانجارو، کوه پوشیده از برفی است که ۶۰۰۰ متر ارتفاع دارد و میگویند بلندترین کوه آفریقاست. قله شرقی آن ماسایی «نگاجهنگایی» یا خانه خدا نام دارد. نزدیک این قله لاشه خشک شده و یخزده پلنگی قرار دارد. |
|
جنگ شدیدتر شده بود و محله ی ما، گیشا، هر شب میزبان بمباران عراقی ها بود.اما دل من ، حتی در تاریکی بمباران، همه چیز را طلایی میدید.چند بار به دفتر پست محله رفتم و سراغ پسرک پستچی موطلایی را گرفتم … |
|
11 درس جالب برای زندگی….در قالب داستان های کوتاه و خواندنی. درس اول : مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد … |
|
توضیح: این داستان رو بر اساس واقعیت زندگی یه پسر ایرانی به قلم میکشم… بهروز روی تختش دراز کشیده بود و زل زده بود به سقف. کتاب درسیش روی سینش پهن بود و مثلا داشت درس میخوند! |
|
داستانهایی از ادبیات فارسی (7) غمنامهی رستم و سهراب. رستم و سهراب یکی از زیباترین و همچنین غمانگیزترین داستانهای شاهنامه است. داستانی پر از عبرت و نکتههای شنیدنی از زندگی انسانها که … |
|
داستان های جذاب و خواندنی. داستان شیخ صنعان و دختر ترسا، حکایت عاشق شدن پیری زاهد و متشرّع و صوفی مسلک است که در جوار بیت الحرام، صاحب مریدان بسیار بوده و تمام واجبات دینی و شرعی را انجام داده … |
|
03/12/2017 · اصول داستان نویسی را پیش از راه اندازی استارتاپ یاد بگیرید. 3 سال پیش ( 1396/9/12 ) آشنایی با اصول داستان نویسی کمک می کند که مهارت های کارآفرینی تقویت شوند. یک داستان قوی و جالب مخاطبان را افزایش می … |
|
♦ ۶ عصر: به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر ۱۰ ساله بیاد بیرون از کلاس … |
|
به سرعت لباس هایم را درهمان هوای یخزده از تن کندم و روی شاخه چوب هایی قرار دادم که دیواره مستراح با آن ساخته شده بود. حالا یک عذاب دیگر بر بقیه ی عذاب ها اضافه شده بود: |
|
طنز، حاصلِ تضادِ زایندهیِ میانِ گزارههای باورپذیر است که به واقعیتی تازه و باورپذیر برای مخاطب بدل میشود. فکاهه و هزل هم، حاصلِ تضاد است اما اغلب با دستکاری واقعیت به نحوی که واقعیت … |
|
معانی ابتدایی پیام های اعداد که از طرف فرشتگان می بینید به شرح زیر است: 0 – یک پیام عشق از طرف خالق است. 1- به افکارت توجه کن و به جای ترس هایت، فقط به خواسته هایت فکر کن، چرا که تو هر آن چه را که فکر … |
برچسبها:"داستان صداقت و راستی", 11 درس جالب برای زندگی....در قالب داستان های کوتاه و خواندنی, اصول داستان نویسی را پیش از راه اندازی استارتاپ یاد بگیرید ..., انجمن راسخون - داستانهای جالب و آموزنده, برده کوچولو: جوراب سارا, بیدارشهر | ۱۳۹۱/۰۱/۱ - ۱۳۹۱/۰۱/۳۱, پیرنگ و بررسی آن در داستان سیاوش, حرف هایی برای نگفتن ::::. | لطیفه و جک, خطوط محافظه کار, داستـان های کوتـاه جالب و خوانـدنی (201), داستان جالب “بشنو و باور نکن”, داستان خیلی قشنگ عاشقانه – مسافر شهر باران, داستان سهیلا 1 - یواشکی های ما, داستان عاشقانه پستچی از چیستا یثربی با صدای فرح امیدی ..., داستان کوتاه برفهای کلیمانجارو اثر ارنست همینگوی ترجمه ..., داستان های جذاب و خواندنی, داستان های کوتاه و خواندنی جالب و مفید | حکایتها ..., داستانهای واقعی از "راز" | اردیبهشت ۱۳۹۲, داستانهایی از ادبیات فارسی (7) غمنامهی رستم و سهراب, طنز حاصلِ تضادِ زایندهیِ میانِ گزارههای باورپذیر است, مارس | 2008 | داستانهای قشنگ و زیبا | صفحهٔ 2